مرا باد با خود خواهد برد
بر بالین تلخترین شب
پریشانترین زلف تنها نیلوفر مرداب تنهایی را آتش بزنید و
مرا با خاکستر اشکهای سوزان تاریکی به خاک بسپارید
مرا باد با خود خواهد برد
به سرزمین دور هراس، طغیان، ناپاکی، زیبایی و بیباکی
استوارترین کوههای غریب بیگناهی را
به نوای سنگینترین خواب چشمان گرگهای آزادی
به سرود درخواهمآورد و
عبوسترین سایههای حسرت را
به جشن اشتراک یکهتازی آرزوهای بیکران خالص نیمهشب فراخواهمخواند
آه مرا باد با خود خواهد برد
اعماق مستترین دریاها را به زمین بخورانید تا
از غمانگیزترین فریادهایش
هزار و یک قاصدک
به مقصد آسمان جنونآمیزترین ستاره چشمکزن
سرگردان شوند و
وحشیترین عروس دشت پریشانی بیدار شود و
طاقت باد آشوب کند تا
دو درخت زیبای جنگلهای خاطره و رویا را
از ریشه
به نام بیقراری و بیانتهایی
تا افق بلرزانم
آه مرا این باد با خود خواهد برد به چرخش افلاک
نام مرا
به هنگام نوازش
در گوش محزونترین صدف شرمگین
زمزمه کنید و او را در آرزوی درخشانترین مروارید رها کنید تا
شاید نگاهم را بخاطر بسپارد و
دریاها از گناه گمراهیاش
جرعهای از گمنامترین شراب بخواهند
من آوای سکوت زمین را
با ناله عطرانگیزتر میدانم و
دغدقه نامش را با سرور جشن شب از یادش خواهم شست تا
با قلههای ساحل بیتفاوتی
ماهی یکهتاز سرخ وحشت را
به تور تنها تنگ آرامش بیاندازم و
با نیلوفر مرداب
در درخشش مروارید دریاها سیاه کنم و
گونههایش را همانند سرخیاش
به دشمنی ابرها
از نفس بایستانم و
زمین را همانند بارش چشمک ستارگان گمراهش
بر سادهترین وسعت آرامشاش
ویران کنم و باد مرا با خود خواهد برد به جشن سرور تاریکی
چشمانت را ببند و عجیبترین نالهات را بسرا و دستان دیوانهام را بگیر
وه باد
مرا
با خود
خواهد برد